مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

عشق من و بابایی

ده ماهگی

سلام عزیز دل مامان.خوشگلم ده ماهگیتم گذشت.وزنت 10550.قدت شده 75.دورسرتم 48.همه چیت جلوتره.حتی دور سرت.پسرم کله گنده است.عکسای اتلیتو گرفتیم.اینقد خوشگل شده.رفتیم مشهد مهمون بابایی.مشهدی مهدیار شدی گلم.از کارات برات بگم.از صبح که پا میشی اشاره میکنی به همه چی.عاشق بیدار شدنتم.میخندی و زود زود به همه چیز اشاره میکنی.دستای مامان میگن اشاره کردنو زود یاد گرفتی.مامانم کلی حال میکنه.تو اینترنت نوشته بعد یک سالگی  اشاره میکنه.ماشالله به پسرم.هرچی میگیم میفهمی چی میگیم.موقع شیر خردن میگم پاتو بده بوووسکنم پاتو میذاری دهنم.میگم سرتو میزنم زمین سرتو خم میکنی عقب.هر چیو صدای اهنگ میشنوی زود نانای نانای میکنی.مخصوصا تبلیغات گلرنگ و میشنوی ذوق میکن...
30 تير 1393

اولین بابا گفتن

سلام عزیز دلم.هوررررررررررررررررا.پسرم در نه ماه و پانزده روز گفت بابا.مامانم یکبار گفتی ولی دیگه نمیگی.هی میگییی بابابابابابابابابا.بعد میری به سمتش.وقتی بابا میاد خونه دست میزنی و محکم میخندی.بعد هی به من نشون میدی.قربونت برم که عاشق بابا هستی. خیلی اجتماعی هستی.با همه حرف میزنی.ولی بغلت بگیرن به شدت غریبی میکنی.سی دی زبانت و که گوش میدی بدون اینکه من یادت بدم تا clap میگیمدست میزنی.قریونت برم من باهوشم.عزیزم وقتی میخوای به چیزی اشاره کنی با همه ی انگشتات نشون میدی.یک تیر سال نود و سه داشتم اشاره میکردم یهو به دستم نگا کردی یاد گرفتی با انگشت اشاره به همه چیز اشاره میکنی.امروز داشتی بهم عروسکو میدادی دور بودن نیومدم جلو.گفتم نی نی رو بذرا ...
4 تير 1393
1